اَهمایی رَئِشچَه
(نیایش هنگام گشودن کُشتی (کوشتی, کوستی) از کمر)
(آنکه اهورامزدا را پرستش می کند)
برای او شکوه و فر باد
برای او درستی تن باد
برای او پایداری تن باد
برای او پیروزی تن باد
خواستش پر از خرسندی باد
فرزندانش فرزانه باد
زندگانیش دراز باد
هستی اش بهترین و از آن راستکاران،
روشن و پر از خرسندی باد.
Ahmāi . raes ča. Xvare nasča .
Ahmāi . tanvo . drva tātem .
Ahmāi . tanvo . vazdvare .
Ahmāi . tanvo . vereθrem .
Ahmāi . ištim . pouroš . xāθrām .
Ahmāi . āsnām čit . frazaintim .
Ahmāi . dareghām . daregho . jitim .
Ahmāi . vahištem . ahum . ašaonām . rao čanghem . vispo xāθrem …
Ašem vohu
کتیبه میخی نوشته شده توسط دانش آموزان پایه ششم دبستان شهید یوسفی
از راست به چپ : اکبر رحمتی چراغ آبادی - علی شکری گله دار
در نوشتن این کتیبه صبا رحمتی دانش آموز پایه ششم سال تحصیلی 93-1392 نیز مشارکت داشته است .
سپاس کلمه ای صد در صد ایرانیست و یادگار زرتشت که همواره میگفت سه چیز را پاس بدارید:
پندار نیک "پاس یک"
کردار نیک "پاس دو"
گفتار نیک "پاس سه" "پاس = پاسداشت و پاسداری از سه نیک"
و با گفتن سه پاس "سپاس" به همدیگر یادآور این سه مورد مهم میشدند.
نقشه ایران زمان هخامنشیان به همراه نام ساتراپ (استان) های امپراتوری هخامنشی به دبیره (خط) میخی پارسی باستان
برای مشاهده تصویر با کیفیت بهتر بر روی آن کلیک کنید
سرزمین مصر در سال ۵۲۵ پیش از میلاد به تصرف کبوجیه/ کمبوجیه دوم، دومین پادشاه هخامنشی در آمد. با اینکه مصریان چندین بار شوریدند تا استقلال خود را باز یابند و یکبار نیز برای کوته زمانی موفق به این کار شدند، اما دوران فرمانروایی هخامنشیان بر مصر که به غلبه اسکندر مقدونی پیوسته شد، دوران پایان تمدن درخشان و دیرینهٔ مصر و پادشاهی بومی فراعنه بود.
از دوران فرمانروایی هخامنشیان بر مصر، آثار و یادمانهای پرشماری برجای مانده است که بیشترین آنها از زمان داریوش یکم است. یکی از مهمترین آثار بجای مانده از زمان داریوش در مصر، آبراهی است که رود نیل را به دریای سرخ پیوند میدهد. در طول مسیر این آبراه، تاکنون پنج ستون سنگی یادمانی از این پادشاه شناسایی شده است.
ساخت آبراهی که دریای سرخ (احمر) را به رود نیل و دریای مدیترانه متصل کند، سرگذشتی طولانی دارد. فراعنه مصر دستکم از هزاره دوم پیش از میلاد (و شاید از هزاره سوم) در اندیشه ساخت چنین آبراهی بودهاند و در زمان فرعون نخائو/ نخو (۶۰۹ تا ۵۹۴ پیش از میلاد) ساخت آبراه تا اندازه زیادی پیش رفته بود.
ابوریحان بیرونی در «تحدید نهایات الاماکن»، از نخستین فرعونی که فرمان ساخت آبراه را داد با نام «ساسسطراطیس» یاد میکند؛ در حالیکه هرودوت (کتاب دوم، بندهای ۱۵۸ و ۱۵۹) نخائو را آغازگر ساخت آبراه میداند. هرودوت همچنین نقل میکند که کار ساخت آبراه را داریوش به پایان رسانید؛ اما بیرونی و دیودور سیسیلی (کتاب یکم، بند ۳۳) آوردهاند که داریوش از بیم اینکه تفاوت سطح دریاها موجب آبگرفتگی مصر شود، از ادامه کار خودداری کرد و آبراه را نیمهتمام گذاشت. این دو تاریخنگار متفقاً گزارش کردهاند که ساخت آبراه در زمان بطلمیوس دوم/ فیلادلفوس (۲۸۵ تا ۲۴۶ پیش از میلاد) دومین پادشاه سلسله بطالسه (بطلمیوسیان) به پایان رسید. اما گزارش هرودوت مطابق با سنگنبشته داریوش است و از پایان ساخت آبراه و روان شدن کشتیها در زمان همین پادشاه حکایت میکند.
نظر استرابون در این باره مطابق با بیرونی است. او گزارش میدهد که حفر این آبراه را نخستین بار «سوستریس» پیش از جنگهای تروا آغاز کرد و داریوش آنرا دنبال نمود. اما به همان دلیل پیشگفته از ادامه کار خودداری کرد (کتاب هفدهم، بند ۲۵). نام پادشاهی که استرابو نقل میکند، شباهت فراوانی با نامی دارد که بیرونی آورده است.
چنانکه در نقشه دیده میشود، بخشی از مسیر این آبراه باستانی با مسیر فعلی کانال سوئز (در عربی «قناه السُوَیْس») که در سال ۱۸۶۹ میلادی ساخت آن به پایان رسید، متفاوت است. کانال فعلی سوئز از شهر سوئز در شمال خلیجی به همین نام که در انتهای بنبست دریای سرخ/ احمر (دریای قلزم) واقع است، آغاز میشود و پس از عبور از دریاچههای تلخ و تمساح به بندر پورت سعید در کنار دریای مدیترانه (دریای مغرب) میرسد. اما مسیر آبراه باستانی فقط تا دریاچه تمساح با مسیر فعلی کانال مطابقت دارد و از این دریاچه به سمت غرب میپیچد و به شهر زقازیق (بوباستیس) میرسد که در کنار شاخابهای از رود نیل واقع است.
تفاوت مسیر آبراه باستانی با امروزی در اهداف سازندگان آنها نهفته است. هدف از ساخت این آبراه در دوران باستان- برخلاف منظور سازندگان کانل سوئز امروزی- تنها پیوند دریای مدیترانه با دریای سرخ و اتصال آبهای آزاد سرزمینهای شرق و غرب نبوده است. بلکه هدف اصلیتر، پیوند دریاییِ شهرها و روستاهای بزرگ و پرشمار مصر و حاشیه رود نیل با سرزمینهای شرقی و ایجاد راه آبی تجاری بوده است. به همین دلیل نیز هست که مسیر آبراه، دریای سرخ و رود نیل را به یکدیگر متصل میسازد.
مسیر آبراه باستانی و محل کتیبه های داریوش، بازنگاری از غیاث آبادی، ۱۳۸۸
نوشتن کتیبه های به خط(دبیره) میخی پارسی باستان توسط دانش آموزان دبستان شهید یوسفی:
دانش آموزان این مدرسه در طول سال تحصیلی 94-1393 دبیره (خط) میخی را تمرین کردند و در پایان به رسم یادبود کتیبه(دیپی)ای به خط(دبیره) میخی پارسی باستان نوشتند.
امیر حسین خیری دانش آموز پایه ششم
برنامه امتحانی خرداد 1394 دبستان شهید یوسفی (مجتمع شهید مرادی)
روز پایه |
تاریخ امتحان |
چهارم |
پنجم |
ششم |
کیوان شید |
94/03/02 |
دانش هستی |
دانش هستی |
هدیه های آسمانی |
مه شید |
94/03/04 |
دانش شهروندی |
ماهروز و شهروندی |
دانش شهروندی |
تیرشید |
94/03/06 |
پارسی بنویسیم |
پارسی بنویسیم |
پارسی بنویسیم |
کیوان شید |
94/03/09 |
مزداهیک |
مزداهیک |
مزداهیک |
مهرشید |
94/03/10 |
خوانش |
خوانش |
خوانش |
بهرام شید |
94/03/12 |
- |
گیتاشناسی |
دانش هستی |
برنامه امتحانی خرداد 1394 دبستان شهید یوسفی (مجتمع شهید مرادی)
روز پایه |
تاریخ امتحان |
چهارم |
پنجم |
ششم |
شنبه |
94/03/02 |
علوم |
علوم |
هدیه های آسمانی |
دوشنبه |
94/03/04 |
اجتماعی |
تاریخ و مدنی |
اجتماعی |
چهارشنبه |
94/03/06 |
فارسی بنویسیم |
فارسی بنویسیم |
فارسی بنویسیم |
شنبه |
94/03/09 |
ریاضی |
ریاضی |
ریاضی |
یک شنبه |
94/03/10 |
املاء |
املاء |
املاء |
سه شنبه |
94/03/12 |
- |
جغرافیا |
علوم |
داستان حمله به ایران در شاهنامه لکی لرستان
رو نیان براه، ایران بی خبر
ایرانی خاموش کس نکرد گذر
ناگاه داخل بین به شاره ایران
او شاره یکسر، کردشان ویران
ایرانی دعوای سیرت مکردن
بوینه شیران، حمله آوردن
کتاب «شاهنامه لکی» به کوشش و همت والای استاد « حمید ایزدپناه » سال 1384 توسط انتشارات اساطیر در تهران چاپ شده است . به نوشته استاد ایزدپناه ، در کتاب شاهنامه لکی لرستان ( با دونسخه 104 صفحه ای با1467 بیت و 256 صفحه ای با 3033 بیت) نه نشانی از سراینده و نه تاریخی از سرودن اشعار و یا تحریر آن دیده نمی شود .
نقل است در زمان شاه رستم عباسی اتابک لر کوچک (873 تا 930 هجری قمری) به فرمان وی شاهنامه ای بزبان لکی و با وزن هجایی که در لرستان آن زمان معمول بوده بنام او سروده اند .
داستان حماسی رزمی شاهنامه لکی لرستان با تفاوت هایی در نام شهرها و اشخاص آن در مناطق بین دماوند تا سیستان ،همان موضوع «جنگ همایون » است که فردوسی در شاهنامه آورده است .
جنگ همایون به توصیف فردوسی در دامنه کوه همایون میان توس و کاموس و فریبرز اتفاق افتاده ولی در «شاهنامه لکی» ایرانیان و تورانیان در «شابک تپه» با هم نبرد کرده و فریبرز پهلوان ایران از گرسیورز فرمانده توران شکست می خورد.
اشعار شاهنامه لکی لرستان شامل داستانهایی از آگاه شده فرامرز و جهانگیر از شکست ایرانیان، داستان جستجوی دلاوران و کنیز ایرانی، خبر آوردن رهام کابلی از اردوی تورانیان، جنگ کوزیب ماچینی با سام، باخبر شدن کیخسرو از ویرانی ایران، رسیدن چاپار به زابل و آوردن خبر برای رستم، یافتن زرعلی توسط رستم تاج بخش، فرستادن قاصد اورنگ به خدمت زواره در زابل ، حمله رستم به سپاه توران و بالاخره رزم برزو با سپاه توران است .
گزیده هایی از شاهنامه لکی لرستان:
شیران و بوران طایفه دستان (شیرها و ببرهای طایفه دستان) ایسه خالین ولایت ایران (کنون که خالیست سرزمین ایران) بکرون چپو تمامی ایران (غارت بکنید همه ایران را) خبر میاوو ، و سیستان زمین (خبر آوردند به سیستان زمین) پیلتن میو جه ایران نوه (پهلوان میشه تو ایران نباشه؟) مپوشو اسباب ، پری رزم کین (لباس رزم می پوشند سینه به سینه) به رخش گلگون او مبو سوار (وقتی رستم به رخشش میشه سوار) یه کاری به سر ایران باورن (بلایی به سر ایران بیآرند) چپر، راهی بو پری سرحدان (چاپار راهی شد بسوی مرزها) اون سپاو سان، بکیشان و پس ( آن سپاه و سان را به پس بکشند) چپر ، راهی بو ، پی قاخان چین (چاپار راهی شد پی خاقان چین) او شو نوشانوش، جام باده بی ( اون شب نوش و نوش جام باده بود) صدای خوش خوانان بلند بی او شو (صدا خواننده ها بلند بود اون شب) ناگاه میسره ، داخل بی و هم (ناگه جناح چپ میدان رفتند توی هم) به حکم فرمان ، فرد فریاد رس (از حکم و فرمان خدای فریاد رس) رو نیان براه، ایران بی خبر ( رو بسو ایران و ایرانی ها بی خبر) ناگاه داخل بین به شاره ایران (یکباره حمله بردند به شهرهای ایران) نعره ی دلیران ایران و تور بی (فریاد دلیران ایران و توران بود) کزه ی سر سنان ، نه جرگ مردان (سوزش نوک سنان در جگر مردان) ایرانی دعوای سیرت مکردن (ایرانی ها جنگ با غیرت می کردند) تورانی ،دلشاد غارت بی شمار (تورانیان شادمان از غارت بسیار) حون رومیدو، جاری بی چون جو (خون تو میدان چون جوی جاری بود) شصت هزار بی ریش بی اسیر کُریا ( شصت هزار جوان به اسیری بردند) شصت هزار کنیز بورده بردن ( شصت هزار کنیز و برده بردند) شصت هزار اسپان ، بدوی بردن (شصت هزار اسب را باخود بردند) دستم دامانتان مردان شیران (دست به دامانتان ای شیر مردان) سرچشمه ایران، خاک سیستانن (سرچشمه ایران خاکِ سیستانه) ..... |
راهی بین لوان پری سیستان (روانه شدند بسوی سیستان) کس پیدا نین جه نره شیران (پیدا نمیشه توش از نره شیران) بستانون قصاص، جه نره شیران (قصاص بکنید نره شیران را) ولای پیلتن ، بور سهمگین (نزدِ پهلوان ببر سهمگین) بو دنگ دلیران بو شیران نوه (یا ایران تهی ازدلآوران باشه؟) چنی دلیران قهرمان قین (همه دلاورمردان از بهر کینه) سپای تورانی مکرو فرار (سپاه توران همگی می کنند فرار) اسیر ایرانی ، پی توران برون (اسیر ایرانی به توران می برند) حاضر بان نی جاه ، شیران و بوران (تاحاضر بشند اونجا شیرا و ببرها) هنی ایرانی ، نکیشان نفس (بازهم ایرانی ها نتونند نفس بکشند) جم ببو سپاه ، پی ایران زمین (جمع کنند سپاهِ حمله به ایران زمین) بساط مجلس ، گشت اماده بی (بساط مجلس جملگی آماده بود) مجلس هراسان، کس نکردش خو (مجلس هراسان کس نخوابید اون شب) میمنه پیچ ورد ، چوین مار ارقم ( جناح راست بهم پیچیدند چون مار ارقم) سحر ظاهر بی ، کس نبی و کس ( روزگاری شد که کسی نبود به کس) ایرانی خاموش کس نکرد گذر (همه ایرانیها خواب،کس نمیکرد گذر) او شاره یکسر، کردشان ویران (اون شهرها رو همه یکسره کردند ویران) زمین، هراسان سم ستور بی (زمین هراسان ز ُسم ستوران بود) اجل حاضر بی، مردان سرگردان (مرگ حاضر بود و مردان سرگردان) بوینه شیران، حمله آوردن (چون شیر به سودشمن حمله می کردند) خالی مکردن عرصه کارزار ( نکردند خالی میدان کارزار) واویلا و هاوار ، افغان و رورو ( گریه و زاری فغان بود و رود) شصت هزار ریش دار سرشان بُریا (شصت هزار مسن را سر بریدند) شصت هزار ممکه ، زنان پی کردن (شصت هزار زن را سینه بریدند) شصت هزار خیمه غارت کردن (شصت هزار خیمه را غارت نمودند) اگر فرارکن، بد نامن ایران (چو بگریزید بدنامیست بر ایران) پی چیشن؟ که جاکه ی پور دستانن (پی چیستید؟ که جایگاه پور دستانه) ....... |
مفهوم واژه ی میترا و مهر:
فرهنگ
ایرانی و فرهنگ زرتشتی آنچنان گسترده و دامنه دار است که هر گوشه ای از
آنرا بنگریم با دریایی از دانستنیها روبرو میشویم که یکی از دلکش
ترین و ژرفترین آنها همین واژه ی میترا و مهر است. میترا در زبان اوستایی
میتْرَ Mithra در زبان سانسکریت میتْرَ Mitra میباشد به چمار نگاهبانِ عهد و
پیمان. ریشه ی این واژه میث Mith میباشد به چمار دیدار و فراهم نمودن
یگانگی و همبستگی. زمانی که تیره و تبارهای گوناگون آریایی یا هند و ایرانی
در کنار یکدیگر میزیستند، به خدایان گوناگون باور داشتند. بزرگترینِ این
خدایان “وارونا” نام داشت که خدای آسمان و بزرگ بود و پس از او میترا بود
که جایگاه دوم و دستیار را داشت و همانگونه که از نامش پیداست خدای عهد و
پیمان بود.
او بر پیمانهایی که میان اقوام گوناگون بسته میشد تا
بتوانند در کنار هم درآشتی و آرامش زندگی کنند، دیده بانی میکرد. او خدایی
بود بسیار نیرومند و بسیار باره بزرگداشت، بگونه ای که آنچه که او نماد آن
بود یعنی پیمان و نگاهداری و وفای به آن از نیرومندترین ویژگی ها و فروزه
های فرهنگی ـ شخصیتی ایرانیان به شمار می آمد و میترا خدای مهر و دوستی و
پیمان بود. کسانی را که پیمان میشکستند میترا دروج (دروغ) م گفتند و آن
گناهی بس بزرگ بود بگونه ای که پیمان شکنان را زیر نام میترا سزا و کیفر
میدادند. این بود که میترا آرام آرام نقش خدای نبرد و جنگ را به خود گرفت.
با گذشت زمان و در اوستا نام میترا به مهر برمیگردد و افزون بر ایزد یا
نماد پیمان و راستگویی و دوستی، نماد نور و روشنایی نیز میشود. در وداها
نیز این خدا به معنای دوست و همدم و یاری کننده آمده است.
پیدایش اشو زرتشت و تاثیر او بر مهرپرستی:
اشو زرتشت که نزدیک به چهارهزار سال پیش، هنگام پادشاهی شاه گشتاسب کیانی
برای نخستین بار پیام یکتاپرستی را به گوش مردم جهان رسانید، کوشید تا
پرستش اهورا مزدا را جایگزین چندگانه پرستی نماید. بنابراین مهر یا خدای
آفتاب را چون دیگر خدایان آریایی از پایگاه خدایی فرود آورد. در گاتها که
سروده ها و آموزشهای اشوزرتشت است هیچ کجا نامی از آنهمه خدایان گوناگون
نیست وانگه همه جا از اهورامزدا، خداوند جان و خرد، یگانه آفریدگار و
پروردگار و پیش برنده ی جهان نام برده میشود. براستی که دگرگونی بزرگی که
اشوزرتشت در انسانها پدید آورد گذر از پندارگرایی به اندیشه گری بود. پس
خدایان گوناگون دیگر جایی در خرد و اندیشه ی نیک انسانها نداشتند و این
اکنون فروزه های خدایی و یا بنیانهای زندگانی بودند که بنیان پیام و
آموزشهای پیامبر بودند.
زمان گذشت و دین نوبنیاد زرتشت آرام آرام در
پهنه ی گسترده ی ایران زمین گسترد و جای خود را در دل و روان و اندیشه ی
همگان باز کرد. چه بسا که پیروان کیشهای باستانی مانند مهر پرستان و
پیشوایان کیشی آنان نیز آیین نو را پذیرفته و به آن گرویدند. اما کاری که
آنان کردند وارد کردن بخشی از باورهای بنیادین خود، و اینبار بگونه ای دیگر
در آیین نو بود. این بار دیگر خدایان در جایگاه خدایی نبودند وانگه به
“ایزدان” دگرگون گشته بودند. ایزد، به چمار سزاوارِ ستایش. آنان نماد
گشتند. مهر، شد نماد همان چیزهایی که بود: نور و روشنایی، عهد و پیمان و
دلیری و جنگاوری برای پشتیبانی از آشتی و عهد و پیمان.
در بخشی از مهر
یشت، که یادگاری است از فرهنگ مردم ایران زمین در دوران باستان، آمده است
که: «ای زرتشت اسپنتمان؛ به مردم بیاموز که مهر و پیمان نشکنند، نه آن
پیمانی که با همکیشان خود بسته اند، نه آنکه با کسان دیگر بسته اند، زیرا
پیمان با هر کس بسته شود درست است و شکستن آن گناهی است بزرگ، چرا که پیمان
شکنان شهر و کشور را به ویرانی و تباهی میکشانند.» (موبد کامران جمشیدی)
روز مهرشید 3 اسفند 1393
برای مشاهده تمامی تصاویر بر روی لینک زیر کلیک کنید .