روستای معصوم آباد میربگ
منطقه میربگ شمالی
شهرستان دلفان
نورآباد لرستان
برای مشاهده تصاویر با کیفیت بهتر بر روی آن ها کلیک کنید .
زیاتگاه پیرَنوش یا پیر اَنوشه ، مکانی است در نزدیکی دو روستای چراغ آباد و میرزاآباد در منطقه میربگ ، شهرستان دلفان. انوشه در فرهنگ واژگان معین به این صورت آمده است :
(اَ شَ) [ په . ] (ص مر.) 1 - جاوید، بی - مرگ . 2 - خوش ، خرم .
(اَ نَ شَ) (اِمر.) پادشاه نو، شاه جوان .
در فرهنگ واژگان دهخدا :
انوشه . [ اَ / اُ ش َ /
ش ِ ] (اِ) خوشی و خرمی . (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ).
|| داماد. (ناظم الاطباء). مجازاً بمعنی داماد یعنی مرد نوکدخدا. (غیاث
اللغات ). || پادشاه نوجوان . (برهان ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات )
(انجمن آرای ناصری ). || آفرین و بارک اﷲ. (انجمن آرا) (برهان ) (آنندراج
). خنکا. طوبی . خوشا. (برهان ). (آنندراج ). مرحبا. (برهان )(آنندراج ).
|| شراب انگوری . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ) (برهان ) :
انوشه خور طرب کن شادمان زی
درم ده دوست جو دشمن پراگن .
|| (ص ) شادمان . (ناظم الاطباء). خرم و خوشحال . (غیاث اللغات ) (برهان ) (آنندراج ) :
بدو گفت پیران که ای شهریار
انوشه بزی تا بود روزگار.
|| جاودان . جزو اول کلمه «ان » علامت نفی و جزو دوم ائوش ، به معنی هوش ،
مرگ و نیستی . جمعاً بی زوال ، بی مرگ . زوال ناپذیر. (حاشیه ٔ برهان قاطع
چ معین ) :
بدو گفت شاها انوشه بزی .
به بهرام گفتند انوشه بدی
ز راه نیستان چرا آمدی .
بشاه جهان گفت انوشه بدی
همیشه ز تو دور چشم بدی .
بدو گفت مؤبد کانوشه بدی
جهاندار با فره ٔ ایزدی .
فرهنگ عمید :
(صفت) ‹نوشه› [قدیمی]
['ano[w]šah]
۱. شاه نو؛ پادشاه جوان.
۲. جوان تازهداماد.
(صفت) [پهلوی: anošak] ‹انوشک› [قدیمی]
['anuše]
۱. بیمرگ؛ بیزوال؛ جاویدان؛ جاوید.
۲. شراب انگوری.
درباره این زیارتگاه و تاریخچه ی آن نیاز به پژوهشی عمیق هست . شاید مربوط به دوره ی ساسانیان باشد (بربنیان ریشه ی واژه ی انوشه ) .
شاید ریشه ی آن از واژه ی پرندوش باشد :
فرهنگ واژه دهخدا :
پرندوش . [ پ َ رَ ] (اِ مرکب ، ق مرکب )
بمعنی پرندوار است که شب روز گذشته باشد یعنی پریشب چه شب گذشته را دوش
میگویند و بعربی بارحةالاولی خوانندیعنی پیش از دوش چه بارحه بمعنی دوش است
و اولی بمعنی پیش . (برهان ). پریشب . بارحه ٔ اولی . شب دوش که فارسیان
پریشب گویند. (از فرهنگی خطی ). پرندیش . پرندوار. (فرهنگ رشیدی ). پروندوش
. (فرهنگ رشیدی ). پس پریشب . سه شب پیش از امشب . دوش . پردوش . پرندوش :
چنین داد پاسخ که بر کوه و دشت
سواری پرندوش بر من گذشت .
گویدت همی گرچه دراز است ترا عمر
بگذشته شمر یکسره چون دوش و پرندوش .
صبحدم بود که آمد به وثاق
چون پرندوش نه بی هش نه به هوش .
پرندوش و پرندیش چسان بود خرابات
بگوئید و مترسید اگر مست و خرابید.
گفت از پی دوش آن بر کم ده یکچند
قاری مگر آنرا بپرندوش افکند.
ریشه واژه "فِرَ " :
در زبان لکی واژه ی « فِرَ » fera به معنی « زیاد » و در پهلوی «فره» freh به معنی «زیاد، فراوان» می باشد .
واژه ی اوستائی «فرهیه» frahya به معنی « زیاد و فراوان » است . واژه « فُرات » نیز با واژه ی اوستائی قرابت دارد.
در پارسی باستان «فَرنه» farna و در زبان مادی «فرن» fhern به معنی «شکوه و فر» همه از یک ریشه اند.
این واژه در زبان ایتالیایی به گونه «پروفلوویو» profluvio به معنای «فراوان» گفته می شود و در زبان آلمانی «فروه» froh به معنی «شاد،خوشحال» به کار می رود.
واژه ی «فره» در شعر زیر به معنی «زیاد» به کار گرفته شده است :
کاشک آن گوید که گویم هیچ نه
بــر یکــی بـــرچــند نفزایـد فـره
«رودکی»
شـد رنج دلـم فــره چه تدبیر کنم
بگسست سر از ره چه تـدبیر کنم
«عطار»
کشوری را دو پـادشه فـــره است
در یکی تن یکی دل از دو به است
«سنایی»
مثال از شاهنامه:
1) چون آن شاه پالوده گشت از بدی
بـــــــتابید از فـــــــره ایـــــــزدی
2) چه گفت آن سخنگوی با فر هوش
چو خسرو شوی بـندگی را بکوش
فردوسی در بیت اول آن را به معنی «نور،فروغ» و در بیت دوم آن را به معنی «بزرگی و شکوه» به کار رفته است.
شاهد مثال لکی:
فــــره مترسم ژی روزگاره
ژی فتنه لئیم شویم بدکاره
«گلزار ادب لرستان»
در زبان پهلوی «فره پیه» fera pya به معنای «چاق و فربه» است. در زبان لکی به صورت جدا،واژه ی «فره» fera یعنی «زیاد» و «پی» py به معنی «پیه» معروف است، ترکیب مجموعاً به معنی دارنده ی پی فره py fera یا ferapy است که همان چاق و فربه معنا می دهد.
منابع :
1-گویش لکی، سید حشمت الله موسوی
2-پیوند واژه های لری با دیگر زبانهای آریایی، ایرج محرّر
واژه آئی āi در اوستا به معنای آهای آمده است، در گویش لکی نیز واژه ی «آی» به همان معنای آهای می باشد مانند : « آی مردم » که به معنای «آهای مردم» است
در زبان اوستایی واژه ی آئیتی بر āiti-bar به معنای پیش بردن آمده است، در گویش لکی معادل آن واژه آئیتی ور به معنای جلو انداختش می باشد .
در زبان پهلوی واژه ی آبوس ābus به معنای آبستن آمده است ، آبستن در گویش لکی به صورت آوس awes کاربرد دارد، قرابت واژه ها چه از نظر نگارش و چه از نظر معنوی مشخص است.
در زبان اوستایی واژه ی اَثَت asat به معنای آن هنگام آمده است، در گویش لکی رایج اثه asa یا اسه asa دقیقاً به همان معنی آن هنگام و آن موقع کاربرد دارد.
در گات ها واژه ارم aram و رم ram به معنای آسائیدن و آرامیدن است ، در گویش لکی واژه ی آروم arom معادل آن ها به همان معنای آرامیدن و آسائیدن است.
منبع : گویش لکی بازمانده ای از زبانهای باستان، سید حشمت الله موسوی
گویش لری خرمآبادی با لکی و کردی جنوبی به عنوان همسایگان قدیمی در عین تفاوت دارای قرابتهای زبانی زیادی هستند. در زیر تعداد محدودی از واژگان مشترک بسیار زیاد این گویشها به همراه معادلهای فارسی آنها آورده شدهاست.
فارسی | لری خرمآبادی | لکی | کردی جنوبی |
---|---|---|---|
بلند کردن | هیز | هئز، هیز | هیز |
سوگواری | آذیتی | ئازیهتی | ئازیهتی |
گیج | شیت | شئت، شیت | شیت |
چرخاندن | لِر، غِر | لر، خِر | خر |
پوسته | توژ | تووژ | تووژ |
عجیب | بلاجی | بلاجۊی، ئلاجۊی | ئڵاجهۊ |
زار (فقیر) | ژار | ژار | ژار |
مغز | مه زگ | مهزگ | مهژگ |
پوست | تووک | تووک | تووک |
خرچنگ | کرژئن | قژنگ، کژنگ | قرژنگ |
سلامت | ساق | ساق، ساک | ساق |
رشوه | روشه ت | روشهت | رشبهت |
جلو | نوها یا نووا | نووا | نوا |
بد | گه ن | پیس ، گه ن | گهن |
سالم | ئازا | ئازا | ئازا |
بار | گِل | گل | گل، کهڕهت |
آغوش | بالوش | باوش | باوش |
جمع | بِرمه | بِر | بڕ |
لاغر اندام | بَل باریک | بهلّه باریک | بهڵ باریک |
از هم پاشیده، دربدر | ته فراتین | تهفراتۊن-ئه یک شؤیا | تهفراوتۊناو |
شکاف | تلیش | تلیش | تلیش |
شکست خورد | توزِس | تووزیا | تووزیا |
شایعه، چو | چاو | چاوو | چاو |
سیلی | چهپاڵه | چهپاڵه | چهپاڵه |
حیله گر | رنباز | فن باز ، گاوباز ،چاپ چوله باز، رف شیله باز | ڕنباز |
ردیف ، رج | رزگ | رّزگ | ڕزار |
سرازیری | لیژ | لئژ، لیژی | لیژ |
تبارشناسی زبان لکی :
منابع گوناگون نظرهای گوناگونی را در مورد تبار زبانی لکی ارائه میدهند. چنین به نظر میرسد که روند اخذ هویت کردی که از سدهها پیش مردم گوران مناطق اردلان (به مرکزیت سنندج) و سرزمین کرمانشاه در بر گرفت، در منطقه لکنشین تکمیل نشده و باعث مناقشهآمیز بودن موضوع تعلق قومیتی لکها شدهاست. نتیجتاً چنین به نظر میرسد که لکی از هر دو زبان کردیتبار و لریتبار عناصری داراست. با توجه به شباهت بسیار زیاد زبان لکی به پهلوی باستان میتوان نتیجه گرفت که لکی از بازماندگان زبان مادی است. ایل لک بالاوند ایرانی تبار شامل طوایف بالاوند، اولادها، کاوشوند،خلفوند، بهمنیا روند، پیراحمدوند، لروند کلهر و راجیوند که در منطقه هلیلان و زردلان ساکن هستند از تیره های قدیمی و بومی منطقه و از اعقاب طوایف ساسانیان هستند و بعضی معتقدند که از نسل بهرام گور و به احتمال قوی دارای آیین زرتشتی بوده اند.
گویشهای جنوبی کردی یا (جنوب شرقی) شامل تعداد زیادی لهجههای منفرد و متفاوت نظیر (کرمانشاهی، کلهری، سنجابی، لکی فیلی) در استانهای کرمانشاه، کردستان، ایلام و لرستان در غرب ایران و نیز در شرق عراق میباشند.
دانشنامه بریتانیکا لکی را لهجهای از زبان کردی نام میبرد. و شماری دیگر از منابع نیز لکی را در شاخه زبانهای کردی از شاخه زبانهای ایرانیتبار غربی قرار دادهاند. در کتاب "دائرةالمعارف اسلام" آمدهاست که: در لرستان قدیم برخی اقوام کرد (قبایل لک در شمال و همچنین در بین فیلیها، ایل محکی) زندگی میکنند.
دهخدا در مورد لکها و لهجه لکی مینویسد: کردهای لکی در لرستان ساکن و خوش هیکل و تنومندند. رنگ آنها گندمی و مویشان سیاه یا خرمایی تیرهاست. لهجه لکی؛ لهجهای از زبان کردی که مردم هرسین و توابع بدان سخن گویند. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی نیز، لکی را لهجهای از زبان کردی دانستهاست؛ زبانشناس کانادایی آنونبی نیز در مورد لکی نوشتهاست که نظر فتاح را قبول دارد که لکی را در میان زبانهای کردی طبقهبندی کردهاست.
ساختار اصلی دستوری و افعال لکی «همانند دیگر لهجههای کردی» در زمره زبانهای شمال غربی ایرانی قرار میگیرد. این ارتباط همچنین با مشاهده بقایای ساختار کنایی (ارگاتیو) در لکی تصدیق میشود. در گویش لکی مانند سورانی و کرمانجی ویژگی ارگاتیو مشاهده میشود، بنابراین زبان لکی شبیه به کردی و از لری متفاوت است. ولی در لرستان ترکیب و واژههای لکی به شکل گستردهای به سوی لری تغییر کردهاند.
۷۰ درصد واژگان لکی با زبان فارسی مشترک است. ۷۸ درصد با لری خرمآبادی و ۶۹ درصد با لری شمالی. لکهای پیشکوه قویاً خود را لر میدانند و لکهای پشتکوه پیوندهای قوی فرهنگی هم با لرها و هم با کردها نشان میدهند.
برخی منابع لکی را در پیوستار تدریجی فارسی-لری-کردی در میان لری و گورانی قرار داده ولی همانندیهای آن بیشتر به سمت لری میدانند. برخی زبانشناسان هم لکی را کاملاً در دستهٔ لری طبقهبندی کردهاند.
زینالعابدین شیروانی نویسنده کتاب تاریخی بستانالسیاحه در سدهٔ نوزدهم، لکها به عنوان یکی از ایلهای لر مینامد. در دوران معاصر نیز ح. ایزدپناه نویسنده فرهنگ لکی، کرد دانستن لکها را یک «سوءتفاهم» و ناشی از استفاده واژه کرد از قدیم در معنی مردمان کوچنشین ایرانیتبار در سراسر منطقه میداند.
در لرستان جایگزینی زبانی به سوی لری در میان گویشوران لکی در جریان است و گویشوران لری نیز به نوبه خود گرایش به استفاده بیشتر از فارسی معیار دارند.
ورود به نیایشگاههای مجازی تاریخبوک :
.برای بهرهگیری از همه داشتههای تارنما؛ درون شوید، نامنوییسی کنیدیا بیشتر بدانید.
در شهریور 1323زمانی که نیروهای انگلیسی و دیگر متفقین تهران را اشغال
کرده بودند، حسین گل گلاب تصنیف سرای معروف، از یکی از خیابان های معروف
شهر می گذرد.
او مشاهده می کند که بین یک سرباز انگلیسی و یک افسر
ایرانی بگو مگو می شود و سرباز انگلیسی، کشیده محکمی در گوش افسر ایرانی می
نوازد. گل گلاب پس از دیدنِ این صحنه، با چشمان اشک آلود به استودیوی روح
الله خالقی (موسیقی دان) می رود و شروع به گریه می کند.
غلامحسین بنان می پرسد ماجرا چیست؟ او ماجرا را تعریف می کند و می گوید:
کار ما به اینجا رسیده که سرباز اجنبی توی گوش نظامی ایرانی بزند ! سپس کاغذ و قلم را بر می دارد و با همان حال، می سراید:
ای ایران ای مرز پرگهر
ای خاکت سرچشمه ی هنر
دور از تو اندیشه بدان
پاینده مانی و جاودان
ای دشمن! ار تو سنگ خاره ای من آهنم
جان من فدای خاک پاک میهنم…
همانجا، خالقی موسیقی آن را می نویسد و بنان نیز آن را می خواند و ظرف یک هفته، تصنیف “ای ایران” در یک ارکستر بزرگ اجرا می شود.
سرود «ای ایران» دقیقا در 27 مهر ماه سال 1323 در تالار دبستان نظامی [دانشکدۀ افسری فعلی] و در حضور جمعی از چهرههای فعال در موسیقی ایران متولد شد. شعر این سرود را «حسین گل گلاب» استاد دانشگاه تهران سروده بود، و از ویژگیهای آن، اول این است که تکتک واژههای به کار رفته در سروده، فارسی است و در هیچیک از ابیات آن کلمهای معرب یا غیر فارسی وجود ندارد. سراسر هر سه بند سرود، سرشار از واژههاى خوشتراش فارسى است. زبان پاکیزهاى که هیچ واژه بیگانه در آن راه پیدا نکرده است، و با این همه هیچ واژهاى نیز در آن مهجور و ناشناخته نیست و دریافت متن را دشوار نمىسازد.
دومین ویژگی سرود «ای ایران» در بافت و ساختار شعر آن است، بهگونهای که تمامی گروههای سنی، از کودک تا بزرگسال میتوانند آن را اجرا کنند. همین ویژگی سبب شده تا این سرود در تمامی مراکز آموزشی و حتی کودکستانها قابلیت اجرا داشته باشد.
و بالاخره سومین ویژگیای که برای این سرود قائل شدهاند، فراگیری این سرود به لحاظ امکانات اجرایی است که به هر گروه یا فرد، امکان میدهد تا بدون ساز و آلات و ادوات موسیقی نیز بتوان آن را اجرا کنند.
آهنگ این سرود که در آواز دشتی خلق شده، از ساختههای ماندگار «روحالله خالقی» است. ملودی اصلی و پایهای کار، از برخی نغمههای موسیقی بختیاری که از فضایی حماسی برخوردار است، گرفته شده.
این سرود در اجرای نخست خود بهصورت کر خوانده شد. اما ساختار محکم شعر و موسیقی آن سبب شد تا در دهههای بعد خوانندگان مطرحی همانند «غلامحسین بنان» و نیز «اسفندیار قرهباغی» آن را بهصورت تکخوانی هم اجرا کنند.
در سالهای اولیه پس از انقلاب، این سرود برای مدت کوتاهی بهعنوان «سرود ملی» از رادیو و تلویزیون ایران پخش میشد، اما بعدا چند سالی از رسانههای داخلی حذف شد تا در دهۀ اخیر که باز در مناسبتهای مختلف تاریخی، آن را میشنویم.
ای ایران ای مرز پر گهر
ای خاکت سرچشمه هنر
دور از تو اندیشه بدان
پاینده مانی و جاودان
ای … دشمن ارتو سنگ خاره ای من آهنم
جان من فدای خاک پاک میهنم
مهر تو چون شد پیشه ام
دور از تو نیست اندیشه ام
در راه تو ، کی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاک ایران ما
سنگ کوهت دُر و گوهر است
خاک دشتت بهتر از زر است
مهرت از دل کی برون کنم
برگو بی مهر تو چون کنم
تا … گردش جهان و دور آسمان بپاست
نور ایزدی همیشه رهنمای ماست
مهر تو چون شد پیشه ام
دور از تو نیست ، اندیشه ام
در راه تو ، کی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاک ایران ما
ایران ای خرم بهشت من
روشن از تو سرنوشت من
گر آتش بارد به پیکرم
جز مهرت بر دل نپرورم
از … آب و خاک و مهر تو سرشته شد دلم
مهرت ار برون رود چه می شود دلم
مهر تو چون ، شد پیشه ام
دور از تو نیست ، اندیشه ام
در راه تو ، کی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاک ایران ما
گروه سرود پایه ششم دبستان شهید یوسفی
روستای معصوم آباد میربگ
شعر : ای ایران ای خاک پاک دلیران
برای مشاهده تصاویر با کیفیت بالاتر بر روی آن ها کلیک کنید .
متن شعر :
ای ایران ، ای خاک پاک دلیران ای ایران ، ای مردانت همچو شیران
ای ایران ، ای عشقت نشسته در جان
ای ایران ، ایرااااااان
ای ایران ، ای خاکت سرچشمه نور ای ایران ، ای شهر گذشته دور
ای ایران ، ای من با نام تو مغرور
ای ایران ، ایرااااان
بـاد با آیینه ها همسو شده با گل خورشید رو در رو شده
مـا نسیم آسا به بالا پر زدیم تا ستاره تا ملائک سر زدیم
بال گستردیم به اوج آسمان همنوا گشتیم با پیر مغان
زیر باران سخاوت تر شدیم در منای دوست ما پرپر شدیم
خانه ما مأمن خورشید شد قبله امید هر نومید شد
آسمان بوسه زند بر خاک ما لاله شد قندیل در افلاک ما
ای ایران ، ای خاک پاک دلیران ای ایران ، ای مردانت همچو شیران
ای ایران ، ای عشقت نشسته در جان
ای ایران ، ایرااااااان
ای ایران ، ای خاکت سرچشمه نور ای ایران ، ای شهر گذشته دور
ای ایران ، ای من با نام تو مغرور
ای ایران ، ایرااااان
راست قامت همچو نخل استوار ما شدیم همسایه هر سر به دار
سرزده در باغ ما سرو صبور پرزده بر باغ ما سیمرغ نور
مرکب رهوار ما طوفان شده ملک ما تربت سروستان شده
بر سمائش هور می تابد ببین از بهارش سیب سرخ جان بچین
دست در دست شقایش با وقار پر بزن از خاک ما تا کوی یار
خاک اینجا مام هر دلداده است مهد هر شیر اوژن آزاده است
نینوایی می کند نی های آن لاله هایش میزند شعله به جان
موج سرکش گرچه باشد استوار ترس از دریای طوفانی مدار
ای ایران ، ای خاک پاک دلیران ای ایران ، ای مردانت همچو شیران
ای ایران ، ای عشقت نشسته در جان
ای ایران ، ایرااااااان
ای ایران ، ای خاکت سرچشمه نور ای ایران ، ای شهر گذشته دور
ای ایران ، ای من با نام تو مغرور
ای ایران ، ایرااااان
برگزاری جشن پیروزی انقلاب اسلامی ایران در دبستان شهید یوسفی و دبیرستان شهید کاظمی
کاردستی های دانش آموزان پایه دوم ابتدایی دبستان شهید یوسفی
آموزگار : آقای عزت اله یاری
ریشه واژه لکی «زَمی» zami به معنی زمین :
واژه فارسی زمین ، در زبان اوستائی به گونه ی «زَمَ» zama ذکر شده است. در هندی باستان jmâ به معنی «روی زمین» و در هندی کنونی «زمین» است .
این نام در زبان پهلوی به گونه ی «زمیک» zamik (یا zamig ) است.
این واژه در زبان لکی «زَمی» zami است.
در افغانی jmaka به معنی زمین است که به همین واژه در هندی باستان نزدیک است.
در گویش سریکلی zems / اُستی zanxa / بلوچی zamik به معنی «مزارع ، بذرها» / در گویش خوری زَمی zami (مانند زبان لکی) / در گویش سرخه ای «زَم» zam / کردی مهابادی : «زَوی» zawi / در گویش های لُری ، سیستانی ، خراسانی و زفره کوهپایه اصفهان به گونه ی «زِمی» zemi گفته می شود.
نام زمین در اشعار فارسی :
اساسی که در آسمان و زمی است
به انـــــدازه قــــدرت آدمـــــی است
«نظامی»
ابـــا خــلعت فـــاخر از خـرمــــی
همی رفتی و می نوشتی زمی
«رودکی»
در زمی اندر نگر که چرخ همی
با شـــب یا زنــده کــــارزا کــند
«ناصرخسرو»
آمــد بهار خـــرم و آورد خرمی
وز ف نو بهار شد آراسته زمی
«منوچهری»
بخشم اندرون شد از آن زن غمی
به خـواری کشیدش به روی زمی
«شاهنامه»
به خوبی روشن است که تلفّظ زمین در اشعار فارسی همچون تلفّظ زبان لکی و گویش خوری ، «زَمی» می باشد.
نام یشت نوزدهم در اوستا «زامیاد یشت» خوانده می شود. «زامیاد» به معنی «فرشته یا ایزد زمین» است . نگهبانی روز بیست و هشتم هر ماه شمسی با ایزد زامیاد می باشد. در گذشته درخت نشاندن و تخم کاشتن و عمارت ساختن در این روز را خجسته و نیکو می دانسته اند.
چـون زامــیاد نیاری ز می تو یاد
زیرا که وشتر آید می روز زامیاد
«مسعود سعد لاهوری»
تعدادی از واژه های مرتبط با زمین در زبان پهلوی :
زام zâm : زمین
زامدات zâmdât : زامیاد، نام روز بیست و هشتم از هر ماه
زامیات zâmyât : ایزد زمین ، = زامدات
زمنیتن zamenitan : بردن، هدایت کردن، فرستادن
زمیک چیهرک zamik cihrak : زمین چهره(دارای گوهر زمینی)، نام گونه ای از ستارگان است.
زمیکن zamiken : زمینی، خاکی
زمیکیک zamikik : زمینی خاکی
زمیک پتمانیه zamik patmânih : هندسه(علم مساحت کردن زمین) ، زمین پیمائی
زمیک سرتکان zamik sratakân : ستارگانی که از نوع زمین هستند.
منابع :
1-پیوند واژه های لری با دیگر زبان های آریائی
2-گویش لکی ، سید حشمت الله موسوی، شهناز عزیزی
3-فرهنگ زبان پهلوی، دکتر بهرام فره وشی
آموزش رایانه توسط علی نوری سرگروه درس کاروفناوری پایه ششم دبستان شهید یوسفی